جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش، یکی از نویسندگان معاصر در مورد وحی، مطالبی را مطرح نمودهاند که به برخی از آنها اشاره کرده و اجمالاً آنها را مورد نقد و بررسی قرار میدهیم. آنها عبارتند از:
1.« ...پیامبر اسلام مدّعیاتی داشت . این مدّعیات را همه ما شنیدهایم. هیچوقت صدق سخنان کسی را از روی ادعاهای خودش نمیتوان اثبات کرد. اگر بنا بر تصدیق یا تکذیب باشد باید به قوانین بیرونی نظر کرد. پیامبر اسلام میگفت که من پیامبر و به رسالت خودش هم اطمینان داشت و این اطمینان کامل باعث میشد که در عمل بسیار شجاع باشد».(1)
هم چنان که از این سخن برمیآید ایشان بدون هیچ دلیلی بر آن است که اعجاز قرآن را انکار نماید، زیرا قرآن ، مدّعیات پیامبر است، و مطابق نظر ایشان، صدق سخنان کسی را از روی ادعاهای خودش نمیتوان اثبات کرد. بنابراین صدق قرآن را نمیتوان از خود قرآن به دست آورد.
2. ایشان در تعبیری دیگر میگوید:
«تجربه نبوی یا تجربه شبیه به تجربه پیامبران، کاملاً قطع نمیشود و همیشه وجود دارد... شخص ممکن است بین خودش و خدا واجد احوالی شود و احساس کند که صاحب وظایفی است از ناحیه خداوند و دیگر وظیفه ندارد به فلان دین یا بهمان دین عمل بکند. احساس من این است که بعضی از بزرگان مثل شمس تبریزی تقریباً چنین احوالی داشتند... اگر کسی احساس میکند که دیگر نمیتواند پیرو شریعت پیامبر اسلام باشد و وظیفه دیگری دارد، خودش میداند و خدای خودش. کسی هم که چنین احساسی را ندارد، بایستی پاسخگوی اعمالش باشد؛ امّا تجربه پیامبرگونه البتّه جریان دارد. برای این که تجلّیات خداوند تمامی ندارد. ما نمیتوانیم بگوییم خدا بر پیامبر اسلام تجلّی کرد و پس از آن باب تجلّی بسته شد. این تجلّی دوام دارد و برای هر کس متناسب با ظرفیتش، ادامه خواهد یافت».(2)
وی در جای دیگر مینویسد:
«چون وحی، تجربه دینی است و تجربه دینی درباره دیگر انسانها نیز روی میدهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دین میافزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش مییابد؛ از این رو، تجربههای دینی عارفان مکمّل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است، و در نتیجه دین خدا رفته، رفته پختهتر میگردد. این بسط و گسترش نه در معرفت دینی بلکه در خود دین و شریعت صورت میگیرد».(3)
از این بیان ایشان این نتایج گرفته میشود:
1. وحی پیامبر کاملاً قطع نشده است بلکه ادامه دارد.
2. افرادی ممکن است احساس و تجربه دینی داشته باشند که از طریق آن آشکار گردد که دیگر نمیتوانند پیرو شریعت اسلام باشند، یا به تعبیری دیگر، افرادی، ممکن است واجد احساسی شوند که وظیفه ندارند به دینی عمل کنند.
3. دین خدا، به معنای دقیق کلمه کامل و پخته نیست، تجربه دینی عارفان، مکمّل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است، در نتیجه، دین خدا رفته رفته، پختهتر میگردد.
دین عامل حیات بخشی است که به جان و روان آدمیان، حیات میدهد چنانچه قرآن در این باره میفرماید:
«یا اگیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ».(4)
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزی فرا خواندند که به شما حیات میبخشد، آنان را اجابت کنید».
امّا همین دین حیات آفرین، ممکن است بر اثر تحریف و سوء تعبیر آدمیان، محتوا و مفهوم اصیل خود را عیان نسازد. این وظیفه احیاگران و اصلاحگران دینی است که به ترمیم آن تحریفها بپردازند تا خود و جامعه هر چه بیشتر بتوانند از این چشمه حیاتبخش بهرهمند شوند، امّا گاه بر اثر شیوهها و اعمال نادرست آنان، نه تنها فرد و جامعه به حیات واقعی خود نایل نمیشوند، بلکه گرفتار ضلالت و شقاوت هر چه بیشتر میگردند.
از این روست که احیاگری و اصلاحگری بسی سخت و جانکاه، امّا لازم و ضروری است و زاد و توشه مناسب خود را میطلبد. انسانی میتواند در زمره احیاگران و اصلاح گران دینی واقعی باشد که عقل و قلب و اعمالش تجسّم دین باشد نه مشوب به عقاید و نظریهها و عملهای غیر دینی که به ناروا آنها را دینی مینامد، خداوند نیز چنین افرادی را نه تنها مصلح نمیداند بلکه از مفسدان به شمار میآورد.
جناب آقای دکتر عبدالکریم سروش از جمله کسانی است که داعیه اصلاحگری و نواندیشی در دین دارند. نظریات و دیدگاههای ایشان باید دقیقاً مورد نقد و بررسی واقع شود که آیا واقعاً احیاگری در دین است یا امر دیگری؟
قبل از این که مدّعیات ایشان مورد بررسی قرار گیرد اجمالاً تعریفی از تجربه دینی و وحی به عنوان مقدمه بحث لازم و ضروری است.
تجربه دینی یکی از مفاهیمِ اساسی در حوزهی فلسفه دین است.این واژه از دو کلمه تجربه و دین تشکیل شده است:
تعریف تجربه: تجربه ، ترجمه واژهی experienceانگلیسی است. این واژهی از واژه یونانی emperiaگرفته شده که ترجمه لاتین آن experientiaاست .مدلولات اوّلیه این واژه به عمل آزمودن یا برهان از طریق آزمایش و تجربه واقعی، اختصاص داشت. بعدها، این واژه معنای گستردهتری یافت و به معنای مشاهده واقعی اعمال و حوادث که منبع معرفت تلقی میشد، به کار رفت. معنای ثانویه این واژه، به معنای مجموعه حوادث آگاهانهای است که زندگی شخص را شکل میدهد.(5)
فرهنگ انگلیسی وبستر) WebsteR
( این واژه را چنین معنا کرده است:1.مشاهده مستقیم حوادث یا مشارکت در حوادث به عنوان مبنای شناخت؛ 2. واقعیت یا حالت متأثّر شدن از مشاهده یا مشارکت مستقیم حوادث یا کسب معرفت از طریق مشاهده حوادث یا مشارکت در آنها؛ 3. معرفت عملی، مهارت یا عملی که مأخوذ از مشاهده مستقیم یا مشارکت در حوادث یا فعالیت خاصی، میباشد؛ 4. حوادث آگاهانهای که حیات فردی را میسازند.
تعریف دین: برای دین، تعاریف گوناگونی در مباحث دین پژوهی جدید، ذکر شده است؛ ولی آنچه میتوان بر سر آن اتفاق نظر داشت و آن را از مقوّمات دین برشمرد، اعتقاد به وجودات ماورای طبیعی است.
ویلیام جیمز گفته است: در هر دینی، نوعی آگاهی به چیزی به نام الاه و نیز واکنش در برابر آن وجود دارد.(6)
در همین جا، شایسته است، دیدگاه قرآن را در موضوع دین مطرح کنیم. از نظر قرآن، دین به معنای مجموعه عقاید، اخلاق و مقرراتی است که انسان در زندگی به آن ملتزم میشود یا به تعبیری شیوه زندگی است که اگر این مجموعه را خداوند ارائه کند، دین حق و اگر خدا، آن را تنظیم نکند، دین باطل نامیده میشود.(7)
در این مقال منظور ما از دین، دین حق است که خداوند آن را ارائه کرده است.
از تعاریفی که برای تجربه و دین مطرح نمودیم، میتوان تجربه دینی را به این صورت تعریف کرد: مشاهده یا مواجهه یا دریافتی است که متعلّق آن موجودات ماورای طبیعی یعنی خدا یا امور مرتبط با خداوند هستند؛ بنابراین، اگر متعلّق مشاهده و مشارکت و دریافت، امور حسی باشد، تجربه حسی است؛ ولی اگر این متعلق به وجهی به خداوند ارتباط یابد، یا خود خدا باشد، تجربه دینی است. به تعبیری میتوان گفت که در تجربه دینی، خدا خود را به طریقی بر شخص تجربهگر متجلّی میسازد.
از آن جا که جناب آقای سروش وحی را نوعی تجربه دینی میداند، لازم است اجمالاً به معانی وحی اشاره کرده و نسبت بین آنها را مشخص سازیم.
وحی در لغت به معنای تفهیم سریع و رمزی، اشاره سریع، الهام، طلب، إخبار، وسوسه، نوشتن، رسالت و پیام نوشتار، امر، خط و... به کار رفته است. برخی بر آنند که معنای جامع تمام این معانی، تفهیم و القای سریع و نهانی است.(8)
در قرآن، واژهی وحی بیش از هفتاد بار به کار رفته که اغلب دربارهی ارتباط ویژهی خداوند با پیامبران در زمینهی هدایت انسانها است؛ امّا وحی، کاربردهای دیگری هم دارد که مفهوم مشترک بین آنها را میتوان تفهیم خصوصی و نهانی و پنهانی دانست که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. وحی تکوینی به جمادات: خداوند، حقایقی را به صورت تکوینی و تفهیم نهانی به جمادات القا کرده است؛ چنان که میفرماید:
«وَاگوحی فِی کُلِّ سَماء اگمْرَها».(9)
«در هر آسمان کار مربوط به آن را وحی فرمود».
«اِذا زُلْزِلَتِ الارْضُ زِلْزالها*... یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ اگخبارها* باءنّ رَبّکَ اگوحی لَها».(10)
«هنگامی که زمین شدیداً به لرزه درآید،... در آن روز زمین تمام خبرهایش را باز میگوید؛ چرا که پروردگارت به او وحی کرده است».
2. وحی غریزی به حیوانات: خداوند به حیوانات از جمله زنبور عسل به صورت غریزی وحی کرد که چگونه کارهای خود را انجام دهند:
«وَاگوحی رَبّک اِلی النَّحلِ اگنِ اتَّخذِی مِنَ الْجِبال بُیُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا یَعْرشُون».(11)
«وپروردگار تو به زنبور عسل «وحی» و الهام غریزی کرد که از کوهها و درختان و داربستهایی که مردم میسازند، خانههایی برگزین».
این دو نوع وحی را خداوند به صورت عام در اختیار موجودات قرار میدهد؛ امّا بعضی مواقع خاص، خداوند به افرادی، وحی خاص موضوعی میکند؛ چنان که به مادر موسی وحی کرد.
3. وحی خاص به موءمنان:
«وَاگوحَیْنا اِلی اُمِّ مُوسی اگنِ آرْضِعِیهِ فَاِنْ خَفتِ عَلَیْهِ فَاگلقیه فِی الیَمّ».(12)
«ما به مادر موسی الهام کردیم که او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا[ی نیل] بیفکن».
البتّه این وحی در احکام رسالی نیست. مادر موسی، تابع شریعت ابراهیم بود و رسالتی به عهده نداشت. خداوند فقط در این موضوع خاص، مطلبی را به او وحی کرده است تا راهنمایی شود؛ چرا که خداوند بندگان صالح خود را در مواقع ضرور کمک میکند. خداوند در این باره میفرماید:
«وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا».(13)
«کسانی که در راه ما مجاهدت و کوشش کنند، آنان را به راههای خود راهنمای میکنیم».
این نکته را باید مدّ نظر داشت که گاهی این وحی، القائات شیطانی است و نه وحی رحمانی، خداوند در این باره میفرماید:
«کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍ عَدُوّ شَیاطِینَ الاِنْسِ وَالجِنّ یُوحی بَعْضُهُمْ اِلی بَعْض زُخْرُف الْقَول».(14)
«این چنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطن انس و جنّ قرار دادیم. آنها به طور سرّی و در گوشی سخنان فریبنده و بی اساس را برای اغفال مردم به یک دیگر میگفتند».
در آیه دیگر میفرماید:
«اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی اگولیائِهِمْ».(15)
«و شیاطین به دوستان خود، مطالبی مخفیانه را القا میکنند».
4. وحی رسالی: این نوع وحی به انبیا و رسولان الاهی اختصاص دارد. رسولان الاهی دارای شریعتند و انبیاء با این که به آنان وحی میشود، صاحب شریعت نیستند ماهیّت این نوع وحی، بر ما مجهول و یکی از مصادیق عالم غیب است، که باید به آن ایمان بیاوریم.هرگاه واژه وحی به صورت مطلق و بدون قرینه بیان شود، مقصود همین نوع وحی است. قرآن در مورد وحی رسالی میفرماید:
«وَکَذلِکَ یُوحی اِلیکَ وَاِلی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکَ الله العَزیزُ الحَکیم».(16)
«این گونه خداوند عزیز و حکیم به تو و پیامبرانی که پیش از تو بودند، وحی میکند».
البتّه وحی خدا به پیامبران، به روشهای گوناگونی صورت میگیرد.
«ما کانَ لِبَشرٍ اگنْ یُکلّمه الله اِلاّ وَحیاً اگوْ مِنْ وَراءِ حِجاب اگوْ یُرسل رَسُولاً فَیُوحی بِاِذْنِهِ ما یَشاءُ اِنَّهُ عَلیٌُّّ حَکیم».(17)
«شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحی یا از پشت حجاب، یا رسولی میفرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد، وحی میکند؛ چرا که او بلند مقام و حکیم است».
از این آیه به خوبی برداشت میشود که خداوند به سه طریق با انبیا و رسولان خود سخن میگوید: وحی با حجاب، وحی بی حجاب و مستقیم و حی از طریق فرشته. وحی با حجاب خود از راههای گوناگونی صورت میگیرد که عبارتند از:
أ. گاهی وحی با حجاب از طریق خواب است؛ مانند خواب حضرت ابراهیم.
«قالَ یا بُنَیّ اِنّی اگری فِی الْمَنامِ اگنّی اگذْبَحُک».(18)
«[ابراهیم] گفت: پسرم من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم».
ب. گاهی وحی با حجاب از طریق وحی در درخت است که خدا از آن طریق با موسیعلیه السلام سخن گفت.
وحی گاهی با ارسال فرشته است؛ چنان که دربارهی پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم وحی، گاهی از طریق جبرئیل انجام میشد:
«اِنَّهُ لتَنزیلُ رَبّ العالمین* نَزَلَ بِهِ الرُّوح الاگمین عَلی قَلْبِکَ لتَکُونَ مِنَ المُنْذِرین».(19)
«مسلماً این [قرآن] از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. روح الأمین آن را بر قلب [پاک] تو نازل کرده است، تا از انذار کنندگان باشی».
حال دربارهی وحی نبوی و رسالی میگوییم که این نوع وحی به انبیا و رسولان الاهی منحصر است و بعد از پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم، این نوع وحی، منقطع شده؛ البتّه انواع دیگر وحی همچنان ادامه دارد.
صدرالمتألهین در این باره میگوید: اگر با ختم شدن نبوّت، وحی قطع شده است، باب الهام و اشراق و راهنماییهای غیبی الاهی قطع نشده و نخواهد شد.(20)
حال پرسش این است که آیا ما میتوانیم وحی رسالی را نوعی تجربهی دینی بنامیم. در پاسخ میگوییم: اگر تجربهی دینی را مفهوم تشکیکی بدانیم که مرتبهی عالی آن، با حقّانیّت و صحّت قطعی درآمیخته و با رسالت توأم است، اطلاق این واژه بر وحی رسالی اشکالی ندارد؛ امّا اگر واژهی تجربهی دینی، مفهوم نوعی است که خصایص مشترک آن یعنی نقص، شکّاکیت، عدم قطعیّت، تکرار پذیری و تکامل پذیری و... برهمه مصادیقش قابل اطلاق است، چنین اصطلاحی بر وحی رسالی روا نیست؛ زیرا وحی رسالی به انبیا و رسولان الاهی انحصار دارد. برخی نویسندگان، ویژگیهای تکرار پذیری و تکامل پذیری و... تجربه دینی را به وحی رسالی نسبت دادهاند و از این رو، مسایلی را مطرح نمودهاند که خلاف واقع است که اجمالاً به پاسخگویی آنها میپردازیم:
1. امّا در پاسخ این ادعای جناب آقای سروش که میگوید:« پیامبر اسلام مدعیاتی داشت. این مدعیات را همه ما شنیدهایم. هیچ وقت صدق سخنان کسی را از روی ادّعاهای خودش نمیتوان اثبات کرد. اگر بنا بر تصدیق یا تکذیب باشد، باید به قوانین بیرونی نظر کرد» چنین میگوییم:
از آن جا که ایشان تجربهی رسالی را همانند سایر تجربههای دینی میداند، بر آن است که ادّعاهای تجربه گر دلیلی بر صدق آنها نیست و صدق سخنان او را نمیتوان از ادّعاهای خودش اثبات کرد؛ امّا قرآن، وحی رسالی است که صدق و حقّانیّت آن در خود سخنان آن قرار دارد و به تعبیری، خود این سخنان [به تعبیر سروش این مدّعیات]، معجزهی جاودان است.
ما در آیات چندی مشاهده میکنیم که قرآن، همین ادّعاها را کلام خدا و معجزه میداند که حقّانیّت آنها در خودشان است و هیچ شکّ و شبههای در آنها نیست و به کسانی که در آنها شک و شبههای دارند، میگوید: اگر باور ندارید، مثل این قرآن را بیاورید:
1.«ذلِکَ الْکِتاب لا رَیْبَ فیهِ».(21)
«این کتابی است که شک در آن راه ندارد».
2.«وَاِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزّلْنا عَلی عَبْدِنا فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ».(22)
«اگر دربارهی آنچه بر بندهی خود[= پیامبر] نازل کردیم، شک دارید، دست کم یک سوره همانند آن بیاورید».
قرآن در آیهی دیگری برای تشخیص ادّعاهای پیامبر مردم را با صراحت به تفکّر و تعمّق در خود قرآن میخواند.
«اگفَلا یَتَدبَّرُونَ الْقُرآن وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْد غَیْر الله لَوَجَدُوا فیهِ اختلافاً کَثیراً».(23)
«آیا درباره قرآن نمیاندیشند؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن مییافتند».
بنابراین، سخن آقای سروش به هیچ وجه درست نیست و بر خلاف سخن او میتوان صدق سخنان پیامبر را از روی ادّعاهای خودش اثبات کرد، و این آیات به خوبی اثبات میکند که حقانیت سخنان وحی در خودش است.
امّا در پاسخ به مدّعیات دیگر جناب آقای سروش که میگوید:
1. تجربهی نبوی و رسالی به طور کامل قطع نمیشود.
2. اشخاصی ممکن است احساس کنند که دیگر نمیتوانند پیرو شریعت پیامبر اسلام باشند.
3. تجربهی دینی عارفان، مکمّل و بسط دهندهی تجربهی دینی پیامبران است؛ در نتیجه، دین خدا، رفته رفته پختهتر میشود.
میتوان گفت که اوّلاً پیامبر اسلام، خاتم پیامبران است و همچنین دین او نیز به اکمال و اتمام رسیده و میتواند به نیازهای انسان تا ابد پاسخگوید؛ در نتیجه، وحی رسالی نیز به پایان رسید، و دیگر نمیتواند تداوم داشته باشد، قرآن در این باره میفرماید:
«ما کانَ مُحَمَّد اگبا اگحدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَلکِنْ رَسُولُ اللهِ وَخاتم النَّبیین وَکانَ اللهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیماً».(24)
«محمّد، پدر هیچ یک از شماها نبوده و نیست؛ ولی فرستاده و رسول خدا و خاتم پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است».
خاتم به معنای انگشتر است. در عصر نزول اسلام، مُهر افراد، نگین انگشتر آنان بود که با آن نامهها را مهر میکردند به نشانهی این که پیام به پایان رسیده است. با توجّه به این نکته، معنای آیهی پیشین این است که با آمدن پیامبر اسلام، طومار نبوّت و پیامبری پایان خورده و پرونده نبوّت بسته شده است. در ضمن از آنجا که رسالت، عبارت از ابلاغ و رساندن پیامهایی است که از طریق وحی دریافت میشود، به طور طبیعی، رسالت الاهی بدون نبوّت نخواهد بود و در نتیجه، ختم نبوّت ملازم با ختم رسالت نیز هست. به تعبیر دیگر، نبی از آن جهت نبیّ است که به او وحی میشود. هنگامی که نبی خاتمه بیابد، وحی نبی نیز خاتمه مییابد. رسالت نیز چون با صاحب شریعت و نبی بودن مستلزم است، آن نیز خاتمه خواهد یافت؛ چون هنگامی که وحی نبی خاتمه یافت، رسالت نیز خاتمه مییابد.
در زمینهی خاتمیّت نبی نیز احادیث فراوانی وجود دارد که به یکی از آنها یعنی حدیث «منزلت» اشاره میکنیم. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم زمانی که در جریان جنگ تبوک امام علیعلیه السلام را جانشین خود در مدینه قرار داد، به وی فرمود:
«ألا ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی».(25)
«آیا خشنود نیستی که منزلت تو به من همانند منزلت هارون به موسی باشد، جز این که پس از من پیامبری نخواهد بود».
همچنین برای ختم پیامبری میتوان به کمال دین در زمان خود پیامبر اشاره کرد از آن جا که دین به کمال خودش نایل شده است، دیگر لزومی ندارد که وحی برای کمال دین تداوم بیابد؛ زیرا تحصیل حاصل است . قرآن در این باره میفرماید:
«اَلْیَوم اگکْمَلْتُ لَکُمْ دِینکُمْ وَاگتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نعْمَتی وَرَضیتُ لَکُمُ الاسْلام دِیناً».(26)
«امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما آیین قرار دادم».
از این سخنان به خوبی برمیآید که وحی رسالی و نبوی، بر خلاف عقیدهی آقای سروش، به هیچوجه تداوم ندارد.
در مقابل ادّعای دوم او «که شخصی ممکن است تجربهی پیامبری داشته باشد که از شریعت پیامبر اسلام تبعیت نکند»، میتوان گفت: اوّلاً آقای سروش در موضوع مدّعیات تجربهگر مطرح کرد که «هیچ وقت صدق سخنان کسی را از روی ادّعاهای خودش نمیتوان اثبات کرد، اگر بنا بر تصدیق یا تکذیب باشد، باید به قوانین بیرونی نظر کرد.» حال معیار حقّانیّت مدّعیّات تجربهی پیامبری افراد آیا چیزی غیر از قرآن است؟ مسلمان به طور مسلّم باید مدّعیات تجربهی خود را با قرآن که کتاب هدایت و نور و تبیانگر هر چیزی است، بسنجد؛ بنابراین اگر مدّعیات او خلاف قرآن بود، حقّانیت ندارد و به تعبیری میتوان گفت که دیگر آن، تجربهی پیامبری نیست؛ بلکه تجربهی شیطانی است. قرآنی که نه باطل به آن راه دارد و نه تحریف و تکامل و تغییری در آن حاصل میشود. برای همیشه معیار حقّانیّت است، چنان که خود میفرماید:
«لا یاْتیهِ الباطِل مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ».(27)
«هیچگونه باطلی نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سویش نمیآید».
«وَاتْلُ ما اُوحی اِلَیْکَ مِنْ کِتاب رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلماتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحداً».(28)
«آنچه از کتاب پروردگارت بر تو وحی شده است، بخوان. کلمات او را تغییر دهندهای نیست و به جز او، هرگز پناهگاهی نخواهی یافت [= به جز خدا، معبودی و به جز قرآن، کتابی نیست]».
در این آیه «لن تجد» برای نفی ابد، و تأکید محکمی بر تغییر ناپذیری کلمات وحی است و هیچ پناهگاهی غیر از خدا و کتاب خدا وجود ندارد. در تعبیر «لا مُبَدّل لِکَلماته»، ضمیر «کلماته» به «کتاب ربّک» برمیگردد و از آن حکایت دارد که این کتاب، هرگز نسخ نمیشود یا تکاملی در آن راه نمییابد و هیچ امری نمیتواند کلمات خدا را تغییر دهد. همچنین روایات فراوانی وجود دارد که حکایت میکند حلال و حرام پیامبر و به تعبیری شریعت پیامبر گرامی اسلامصلی الله علیه و آله و سلم ابدی است.
حلال محمّد حلال إلی یوم القیامة وحرامه حرام إلی یوم القیامة.(29)
«حلال محمد، تا روز قیامت، حلال، و حرام او نیز تا روز قیامت حرام است».
بنابراین اگر حالتی به انسان دست داد که از تغییر در شریعت و احکام اسلامی حکایت داشت؛ مثلاً نماز نخواند، چون بر خلاف آیات قرآن است که میفرماید: «اگقیموا الصلوة» پذیرفتنی نیست و چارهای جز آن نداریم که آن را وحی شیطانی بدانیم؛ چنان که قرآن در این باره میفرماید:
«کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیّ عَدُوّاً شَیاطین الاِنْسِ وَالجنّ یُوحی بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ زُخُرُفَ الْقَوْلِ غُروراً».(30)
حتی روایات معتبری وجود دارد که میفرماید: اقوال منقول از امامانعلیهم السلام را نیز باید با قرآن سنجید که اگر موافق قرآن بود اخذ کنیم واگر مخالف آن بود، کنار بگذاریم:
«ما وافق کتاب الله فخذوه، ما خالف کتاب الله فدعوه».(31)
پس از این سخنان به خوبی برمیآید که اوّلاً وحی رسالی و نبوی خاتمه یافته است و نمیتواند تداوم داشته باشد؛ البته مراتب فروتر وحی یعنی الهام تداوم دارد. همچنین اگر حالتی به انسان دست داد که دیگر نباید به شریعت اسلام عمل کند، این دیگر تجربهی نبوی نیست؛ بلکه تجربهی شیطانی است؛ زیرا یگانه معیار مدّعیات شخص تجربهگر قرآن کریم است؛ حتّی اقوال نقل شده از پیشوایان معصومعلیهم السلام را نیز باید با قرآن سنجید؛ از این رو ادّعاهای جناب آقای عبدالکریم سروش، بر اساس مبانی قرآن صحیح نیست.
1. عبدالکریم سروش؛ اسلام، وحی و نبوت، آفتاب، تهران، ش 15، ص 69.
2. همان، ص 73.
3. عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، چاپ اوّل، انتشارات صراط، تهران، ص 28.
4. انفال/24.
5. James Alfred Martin، " Religious Experience " in: The Encyclopedia of Religion، Edited by: Mircea Eliade، Macmillan publishing Company، New York، 7891، Vol ،21، P،923.
6. William p. Alston، " Religion " in: The Encyclopedia of Philosophy، Edited by: Paul Edwards، Macmilian Publishing Co، New York،6791، P،341.
7. محمد حسین طباطبایی، شیعه در اسلام، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1362، ص 3.
8. محمدباقر، سعیدی روشن: تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، موءسسه فرهنگی اندیشه، تهران، 1375، ص 7.
9. فصلت(4):12.
10. زلزال(99): 1 5.
11. نحل(16):68.
12. قصص(28): 7.
13. عنکبوت(29): 69.
14. انعام(6):112.
15. انعام(6):8121
16. (شوری(42):3.
17. شوری(42): 51.
18. صافات(37): 102. 19.شعراء(26): 194.
20. صدرالمتألهین ، مفاتیح الغیب، مصحح، محمدخواجوی، موءسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی تهران، 1363، ص 12.
21. بقره(2):2.
22. بقره(2):23.
23. نساء(4):82.
24. احزاب(33):40.
25. صحیح بخاری، ج3، ص 58؛ جعفر سبحانی، منشور عقاید امامیه، موءسسه امام صادقعلیه السلام، قم، 1376، ص 155.
26. مائده(5):3.
27. فصلت(41): 42.
28. کهف(18): 27.
29. کلینی، اصول کافی، ج1، ص 17.
30. انعام(6): 112.
31. کلینی، اصول کافی، ج1، ص 88.